شعر محلی قشم

ساخت وبلاگ
چه گرَسته ایی تو ای مُم که رسیده است خوراک شُم +++++ ایی تِکِ مه باز نَغارِن تابه ایی خوراک بیارِن ---------- بدومُم چهم انتظارُم ودگه طاقت ندارُم ***** شو و روزای مُم نَکاری تابه ماخوراک بیاری +++++ منجَل و تاوَه وچولَه ترِکیده یَکتالولَه ---------- بدوای بَپ توکیایی؟ به سُرالولَه بیاری ***** اگَه پول تودرنیاری پول لولَه ازکیاأتاری؟ +++++ صحو وشوای بَپ نَکاری تاهیللَک پول دربیاری --------- ای مُم وبَپ ای عزیزُن زندگی ما تُکِه میزُن ***** آلاکه تُلو وودیم ما نبایدأهیادکنیم ما +++++ که چه کارُن نَتُکرده شمابه ما،گَپ تُکرده ---------- بُدُنیم قدرِ بَپ و مُم ای که أخونی شعرمه واتُم ***** اگَه رفتِن ازایی دینیا نادُنِن که بیَن پَشتا +++++ اُنموقَع إهنین به توسود گِر کِردِن اندازَه یَک رود شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 182 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

خوارِشان نه نکنید ومحبت بکنید کهره را گُروَه و مُشک وتمامِ حیوانات وکسِه شاگفت که: لَهبِزمکنیدآنهارا موذی است پس بکشَش وگرفتارِجُنِ مرگ مکن آنهارا دلِ تو می شِوِه که یَکنِفَه یَک روو بیِه وکندآزارت وکندپِچ پِچَت وُ برود ول کندَت؟ دیم اورا مگُنار گُروَه رامیگویم چوکلک گوش بدار چورَکَت رامفشار که دو دَنگ چهمانَش ز دو گالَکهایش نَجَهَدآن تلِ شهر زآزارِ دوکهرَه گو که برتوست چه بهرَه زمن ای دوست به توهشداراست وقتِ آزارنکَنَدکَک ز دُماغَت کهرَه وچطومیکندَت زهرهَ کَزسرِ دیوالی الکی میکَردی وا دوشاخه چوکدَر یاسِکَط خواهدشدیازخمی وچه سوداست گنوغا ز اینکار به تو گَپِ من میفهمی؟ واگر میفهمی دِه جوابی هیللَک که الهی هیچوقت در دینیا نزنی تو پَک پَک الکی در رُوِ گا کردن نیند ارزنده هنر کهره را رَم تو ببر که همین کارِمفیدیست،بله دَلَّه ها عشق نثارِ هر خروکهره و گا وبدوتانکنیم،بدبه مخلوقِ خدا شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 181 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

یالاّ بسِن تو چه کِدَک میخوری؟ وَز همه نوع أطعَمه هم پُرپُری ألُنبُنی تاکه به سرحَدِّمرگ میرسی وُ روزِ دگَرهم توحیاناکنی به مثلِ چوک فیل ووده لاشِ تو وای بسِن،وای بسِن پرخوری هیللکوناوو تو مگَه کم خوری؟ چاخ وودی،چاخ وودی،چاخ وودی وای به ایی لاشِ تُلوِت عزیز تِکِت ووده،تِکِت ووده هَمَش پی هیللکوخواهش تورژیمی بِگِر تاکه بیِه به جُنِ تو ایمنی وقتِه گذشتِن و نَخَردِن رسید گُناربه خو،گُنار به خو،پیروَشی مگه أوو که بعدِ ایی همَه سال به یَکدِفَ ول بکنی پرخوری؟ آه چگونه تو گُناری به خو وُ چیزه خَش ول أکنی ناخوری؟ تاکه بگینی تو خوراکیِّ خَش آه که مانَدمگَه در سرتُری؟ تو کَم کَمَک ول بکن ایی عادتِت مگَه أوو یَکدفعه آدم وَشی؟ شاعرَک آدم بِوَش وُ کم بخور تو مطمَعِن وش که ایطو نامری شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : پرخوری,پرخوری عصبی,پرخوری روانی, نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 155 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

چِهمِ مه از گَریَه وزاری پَدُفتِه مثه فندال دگَه نمُندِه که نمُندِه بِی مه حال واحوال ای دلِ مه بِیچه تو حیرُن وزاری؟ تویی چون مرغی که نادُن بِگِره بال ای وای ز سنگینیِ غصَه وغمُن،جان مِسکه به چَک گُرده یِ مه هستِه دوصدتال ای واخ ز عشقِ پوچِ تو یارِ جفاکار که أکنی جَفابه مه هر روز وهرسال ز جفایِ توعزیز خوارُم وزارُم شَلُم و امنیندِه مه حال تو به قلبِ شاعرَک إتکردِه پِچ پِچ دگَه عشقِ تو به مه نیندِه گرُن مال شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : گریه,گریه به انگلیسی,گریه نکن که سرنوشت, نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 179 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

پس از آن که به من ول کردی ورفتی شبی دیدم که بی زَفتی،تو وا أغیار می رفتی وَهَه،واشتا که اُمدی مه به تو اُنشُو وَهَه،واشتا که از چشمُنِ مه کَفتی تو که رفتی مه غم ماخَرد ولی حالا خورُم افسوس که بِی چه زودتر از ایی تونرفتی نخواهم من تُواسید که بیایی باز پَشتا،تو وَهَه رفتی وَهَه رفتی،که الله برنگردی مدو پَهلیم مدو پَهلیم که یَک تاسنگِ سفت وسخت حَوالَت میکنم در دَم وکُهن کُهنَت کنم من وا دو دَنگ مسمالِ آهِندی که باشد هر دو دَنگ زَهری اگر ایسُف بخواهد تا گذارد پینچ در مُهرَت نخواهد کرد به تو رحمی شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : شبی دیدم توی خوابم,شبی دیدم کنار بوستانی,شبي ديدم توي خوابم, نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 160 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

قشم؛گرم است و گراه است و کولِیرِ ما به راه است امروز سُواهِ دوش و دیروز،پریروزِ سُواه است تخته ایی خانه ی ما به مثلِ یک منجَلِ داغیست زیرِ أفتُو که مگو و تو مرُو که واه و واه است پیشینِ روز شنبه:1393/1/30 شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : گراهام گرین,گراهام بل,گراهام مور, نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 166 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

دو چِهمانَت به من مجنون می دارد دو چِِهمَت در دلم افسون می کارَد چه افسونی تو إتکِه وا دو چِهمُن خو به ایی دل مه که عاشق وود و اشکِ عِشک،چِهمِ مه بُرون آرَد چه هَستِه سِرِ زیباییِ چِهمُن تو آری،در شُوِ چِهمانِ تو إستالَه می بارد دلِ میسکین و غمگینُم ز بَرخِ چِهمِ تو از دستِ مه رفته و از رنجِ فراقت از دو پا کَفتِه،وهم پیوستَه می نالَد خورُم حسرت که شهرِ وصلِ تو از قلبِ مه دورِن تو دوری جانِ مه اما،دلُم از حُبِ تو کوتَه نمی آید دلِ ایسُف وودِه از هِجرِ تو خستَه،دلُم از هِجرِت إشکستَه اگرچه دل مه غمگینِن،ولی عِشک عالَمی دارد شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 178 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

خِیلِه وَخت است که شُو هِنگامان،تَهناکی تَک و تَهناک به درِ سُرایِ من می آید می کنم در را واز،هر شبِه از توغایَش تا به او می گینَم می گویم: آه،تَهناکیِ من بی کس و تَهناک آمد تَک و تَهناک من و تَهناکی می نشینیم شُو ها می خوریم از مَنجَل،احساسات می خوریم ما وا هم تخمه و چاهی،پاکو می زنیم وا هم گَپ و گَپ از سَر گَپ در می آریم من و تَهناکی و شُو هِنگامان من و تَهناکی و تَهناکی ها من و تَهناکی و تخمه،پاکو این فُلاسِ چاهی مَنجَلِ پُر احساس من و تَهناکی و شوقِ پرواز چه کِدَک تَهناکیم. چاره ی تَهناکی،عِشک است عِشک تو بُگو عِشک،چِن و چیست أصَن؟ تو چَفَهمی از عِشک؟ تو نمی فهمی شاید اما عِشک را می فهمیم من و تَهناکیِ من من و تَهناکی ها می دانیم که چه تاثیری دارد یک گَپ در دل ها من و تَهناکی ها می دانیم داخلِ تَهناکی چه کِدَک سخت است زندگی کردن. شُوِ تَهناکی را بو کردم بویِ حسرت شاداد. تو مگو این جمله به من و تَهناکیم: خاطِه ایی تَهناکی که نمی فهمی عِشک نه اصلا أبداً من و تَهناکی ها عِشک را می فهمیم ما فقط تَهناکیم ما فقط تَهناکیم شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 159 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

إستالَه هایِ آسمانِ دلم افتادند حتی یک لحظه بیشتر از عمر خود نَووستادَند ماه تَهناک شد تَهناک ماند ابری سیا به سویش راند برایش خواند: با من تَهناکی را أهیاد کُن ماه هیچِه نگفت إستالَه ها را می تُواست إستالَه هایی که بودند بُن ابر باز خواند: ای ماه! ای جُن! با من تَهناکی را أهیاد کُن ماه،کِوول کرد بعد،گَپ زدند ابر إستاک إستاک رویِ ماه را پوشاند شعرِ غمگینی خواند ماه،إستاک،إستاک شد تَهناکِ تَهناکِ تَهناک ابر،خودش تَهناکی بود ماه تَهناکی را به یاد آورد و هم،درد. سُواه آمد ماه،بَند شد چُراغِ دل مُرد دل،تاریک شد مثلِ گور تَهناکی دل را هم تَهناک کرد دل را شکست و واخاک کرد دل،تَهناک شد واخاک شد دل مُرد و تَهناکی هم آن را با خود بُرد شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : چراغ دل,چراغ دلکو,چراغ دل شوهرتو روشن کن, نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 160 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

این شعر از دو بخش تشکل شده،بخش اول از زبان چهم سورِ زُهُم کار روایت میشود و بخش دوم از زبان کسی که چهم میخورد یا شخص مالباخته گفته میشود: بخش اول:از دُکُن می آیمپفکی در دستمبستنی آن خَستَمکُندُروک می خاسَمدُماغَم را وا کلینج خارنُندَمرفیقم واموتور ازپشت من می آیدپشت من می بوکَدتابوکید...می جَکم چَکِ موتوردنگی تَک پوشِ سفید درگَرَش استدستِ من اما لُک از پفک استناگهان می زاغَد زیر به من می کَردَد وا موتور می گازَدمیگویم در دلِ خود: چه رُویی کرد موتور،بَک بَک بَک!چه کِدَک چِم سورَم! موتورَش پِنچِر شدبعد از آن پُک پُک کرد و سپس لُک لُک شددر سرش می کوفَدکه موتور مال،من نیستکه موتور،بُرارَم است و به من خواهد زد یک دارِ تُلُو و به من خواهد کرد او چَکتُو. بخش دوم: دارد می آید ومرا می دارد(دارمیزند) در دلم می گویم: واشتا تا یَک روزگَپ شوم زاغ خواهم داد در سرَت خاک خواهم ریخت چَک سرَت آن وقت چه خَش است که تو می غاری ازفکربیرون آمده ومی گویم: پس کِی دست از دار زدنم می داری؟ آن دو چِهمِ خود را از گالَک داده است او بیرون هیچ نمی گوید کَهری شده ام،خیلی کهری أخ تُوفی می ریزم در تَکِ رویَش با بدرقۀ ی شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 181 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

یه روز دیدیم همدیگرو عاشق شدیم هم من و تو شیرین شروع شد و چه تلخ،رفتی و ول کردی منو دو روزه بودِش عشقِ تو عشقِ من اما کم نشد دَیُم نکردی بیش از این،کاشکی نمی دیدیم هَمو به راحتی خوردی تو گول ولَم کردی به خاطِه پول رفتی به گَر یکی دیگه نشدی پیشم دیگه مول گفتی که:تو هستی فَخیر نمیکنم به خو اسیر هر چی بهت گفتم:نرو خیلی شده بود اما دیر خواهش کردم و ألتُماس من رو دوباره بُتُواس اون یکی اما تاجر و تو هم خیلی بودی حَراص وقتی که میخواستی بری،گفتم:کجا؟منم می تَم توو چِهمِ من کردی نگاه،یه خورده سوخت دلت واسم اما بازم خواستی بری،آره برو عزیزِ من توو چِهمِ من نِگاه نکن،به خو بگو حتما أرَم اگه بهش بگی:بله قلبِ من از هم می چَلِه گفتی:پاهاش جُنِه ولی قوزکِ پا تو،تَل تَلِه آره تَلِه پاهام ولی قلبمو دیگه تَل نکن بُهنِه میاری میدونم،نیس بُهنِه ی تو خوب و جُن همین پاهایِ تَل بودِش،دیمبالِ عِشکِ تو دوید آخر کُفا زدی بهم،چُراغ نَ چِهمَم شده بُن میری برو ولی نرو طاکَت نداره قلبِ من با من نکن تو اینجوری،خواهِشتِن ای عزیزِ من حالا که تو میخوای بری،وقتی وا ماشینش میاد این آخرین خواهِشتَمه،جلویِ من نشو ن شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 145 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

خاچِه ایسُفا؟!تو بگو که چرا؟ تو گَپ نازنی و إتکَردی لا؟!! کجایَند آن شعرُنِ مَرگی تو اگر که مریضی بخور تو دَوا چه گویم که هم بی کِمَر گشته ام و هم داخلِ دردسر گشته ام چه درد است این،وا سرَم کَفتِه است! و بلکه اسیرِ نظر گشته ام تو هیلَک ز مَجگَت بکَش کار و بار سریع بَش تو ای چوک!مکُن هیچِه غار نگو هیچِه در سر نیاید ز شعر بگو میتونم!شعرِ غیر در بیار مگو چاهِ مغز خشک وودِه،خشکه خشک که اینگونه نیستَش بی آب و حُشک بینداز دَلو را درونِ ایی چاه ولی نه وا بَندی که إهخَردِه مُشک برو و نویس،یَک تا شعرِ جدید مگو مَجگِ من تُند شده چون حَدید به کَلَه بیار تو فشار و سپس بگو تو به شعری که هیچکس ندید اگر مَجگِ تو شعر ز بُن چَه کِشَد مباد،ایسُفا شعر تو تَه کِشَد که عاشِق به حُبِت به پایِ دَری ز واشَنگتُن تا به قشم رَه کِشَد به جادَه بِکَرد تو یَک تا نُگاه و بعد،از تعجب بگو:واه و واه که اشعار،وا چَرخ و ماشین،موتور دارن می تَن و هستند داخِه راه سه تا مثنوی داخِه راهِن وا چَرخ و گویا که هَستَن مال شهرِ بَلخ دو دَنگ وا لُوِ پُر ز خندَه و شور یکی گَریُنِن و هم خِیلِه تلخ غزل هم به گَر قافیَه و ردیف شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 158 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

ملت بیِی که رفتوم ز حال

خورشیدِ خَشی إهکِه زُوال

مدرسَه واز وو، پاک أکُنُم

خَرس از دو چِم خو، مه وا تُوال

شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 168 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

گُپُلویَم گُپُلوگُپِ من کَدِه کدو شُلَم و هم مُلَکمخیلی لَحپُروچَکَم اُمهَه مه یَه دانَه مُمول به دستی ناکُنُم بخوره ایی اگَه جُمراه بلد نیند،أوو گُم می کُنَندَم هَمَه بوسمیارَن دست خو، نَ لوس میکُنَن أغو نَغوتا وَشُم مه خندَه روو خانه ی مه وَقتِ شیکصُدا میده غیک و غیک یَتا بَند إهشَه به تَنناکُنی تُند دست نَزَن باگَپَم به من میگه:کُهن دُماغِت کوچیکه نارِه داخِلِش کِلینجقُطرِشِن چو دَنگ بیرینج. خودوم اُمکِه بعد نُگاهبه کِلینج مه إهدا راه ایی چه شاگُفت وا مه پَه؟!!ترسیدُم خو! دل مه رَ خِیلِه مِم گوگول،مَگولگُپ خو نادَم مه به پول کاکا مِهکِه گُپ مه تُنددردُم إهکِه، دل مه مُند اُمکِه گِر و اُمزِه پِلبه ایی اُمگِه داخِه دل گیرِش اُموا صُحوِگَه اُمکِه به گُپی مه تَه میزنم من به خو تیپ و میشم سُوارِ بیپ میشینَم من چَکِ باک چَکِ یَک تا باکِ پاک هیچِه دَندُن ندارم صبر میخواد،در میارم چند تا دَندُنِ سفید أتِه داخِه لُو پدید وقتِه داره در میاد ایی وَشِه به مه نَ یاد اگر اُمکِه میک و میک أکُن دکتر به مه جیک! شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 155 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

تا به تو اُمدی إهخَه تُوش سر مه از قبلَه تا به کُوش عاشِک وودُم وا یَک نُگاه جُمالِ تو بِی مِهکِه بُوش إتکِه به دل مه تو چِپَر إتگو أزِنُم مه بِی تو سر سالی گذشت از اُن غایَه نَوو حَرُم خط و خِبَر ای بی وفا،ای گول زِنَک اُمگو وا تو،مه چه کِدَک پَشتا بدو و إتگو:خا هُند آلا روو سال،یَک تا یَک إتگو:هُدَه قرضُم دو لَک تا بخرُم بِی خو پُفَک اُمدا به تو،مه پول به قرض پَشتا ندادی،إتدا فِلَک ای سبزه ی سر در هوا زَجرُم مدَه پولُم بیا پولُم بیا فقیر آدَمُم اُمنین خوراک،أخورُم گیا إتبو ز مه هوش و حواس ظلم إتکه تو بیش از گیاس إتکِه فُرار،نَمدی به تو دیدنِ تُمنیندِه،خُلاص! کَردیدی به من داخِه کَل کَل نگو،بگو یَک تا هَل اگر که بِگینُم به تو سر تو کُنُم وا سنگی تَل ایسُف مَکُن تو اعتماد به هر کَسِه پیشِت میاد وَشِه غیر از ایی،ایسُفا! دیر یا زود أرِی تو به باد شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 167 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

گفتم:دیدم تو را من،گفتا چِشَت در آید گفتم دل عاشقَت شد،گفتا دلَت سر آید گفتم ز مهرورزان رسمِ ادب بیاموز گفتا برو که از من این کار،کمتر آید گفتم به خواستگاری،آیَم،بده نشانی گفتا نمیشه فعلاََ،به من که شوهر آید گفتم به چه؟سبب چِن؟.آهی کشید و گفتا: بابایِ من دبی است،چند ماهِ دیگر آید گفتم که وا چه آید پَشتا به خاکِ کشور؟ گفتا تو هیچ مخور غم که بَپ مه وا خَر آید گفتم طاقت ندارم،گفتا که بی قرارَم گفتم غمِ تو دارم،کاش بَپ تو زودتر آید گفتم که بویِ زُلفَت لِیلام و پِچ پِچَم کرد گفتا که بویِ شامپوست کَز کلّه ام بر آید گفتم خوش است بویی کَز کلّه ی تو خیزَد گفتا خنک نسیمی کَز اُفِّ تو در آید گفتم:نَشوشتِه ام لُو،اُف میکنم سُهار است گفتا مَکُن پِِلَشتی کَز معده ام بر آید گفتم که تو وا ایی شعر،حال کردی یا نکردی؟ حال میکنی چه شعری از مغز و از سر آید!؟ گفتا که شعرِ حافط،ایسُف!واخاک کردی گفتم:خَموش ای یار که گَندِ آن در آید شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : گفتم غم تو دارم,گفتم من آن ترنجم,گفتم ای عشق, نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 144 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

تا جایی چِم،نَ کارِن سَبز و شَبزِن،بهارِن بُلبلُن هم نَغارِن ولی دل غصَه خوارِن ای دل،ای دل،دلِ تنگ خاچِه ای، وا خو در جَنگ مَردُمُن داخِه کوشش و تو نِشتِی مِثه سنگ ایی نَ کارِن!مکُن دل نیندِه چاره ی مشکل نه بنین تو مِثه سنگ نه بِگَرد هم ول و تِل هُدَه أنجُم تو کاری یالّا بس دِگَه بیکاری تو جوانی،بُکُن سعی مِگَه چِن!به چه نَغاری! داخِه کُنج به خو نَکُن لُک گوش بُکُن گَپ،مگو:چُک زندگی سختی إیشَست ولی ووستا،مَزِن جُک بِگِه بهرَه ز تَک تَک لحظَه ونِ خو بی شَک نَکِه تو خاطِه سختی بزنی زار و پَک پَک مُدُرُک مُدُرُک نَنین پا بَش و دینیا بِگین زندگی بُکُن ای دلُم! نِشتِه مَرگ داخِه کمین شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 162 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

ز کویِ تو،مه ماکِه گذر بِی مه شُکِه چوکُن چِپَر شوگُفت:ایی جا،مَحلَه یِ مان إتهَه چه کار،ایی جا پسر؟ ایی جا نَووست،دار أخوری یالاّ برو از ایی جا دَر ایشُن شُکِه تهدید و مه اُموا بالا یَک لَحظَه سر اُمدی به رویِ ماهِ تو پشت پنجرَه،داخِه لَحَر چِم مه به رویِ تو وو قفل غافل وودُم از دور و بَر شُدا به مه یَک تا جِغَب کَفتُم زمین بر رویِ سَر خندَه به چَک مه شُکِه بعد إیخَه به مه اُن غایَه بَر اُمگو:خُلاص چوکِلَکُن! کیا أرِی از دست مه دَر!!؟ کَهری وودُم و به شما بول أکُنُم مه از کِمَر به مه شُکِه مسخرَه که: مِگَه تو إتنیندِه خبر؟ تعدادِ ما بیشِن ز تو وا ما نَبَش تو سَر نَ سَر اُمگو:دِگَه بَس گَپ زدن بیِی عمل کنیم دگر. لِگیدُم به ایشُن سپس اُمزِه وا دست و پا و سَر حوالَه سَر،شُکِه سه سنگ دست خو، نَ راه اُمکِه سپَر ولی یاف إیکِه یَک تا سنگ تَل وود سر و خون هُند به دَر یَک تا ز چوکُن هُند به دست اُمکِه به ایی بول از کِمَر اُمدی به تو پشت پنجرَه کاسه یِ چِهمِت هُندِه دَر اُمگو:مخور تو هیچِه غم خون نیندِه،رَنگِن رویِ سَر سَر مه نَ درد نیندِه الان ضربَه روو مه نِیکِه اثر بیشتِه شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 143 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

توت إیزِتِه ایی خانَه

کجا وودی روانَه؟

بعدِت خانَه وو تاریک

لامپُن إتبُرد،بیا نه!

شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 160 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

دل مه از دوریِ تو وودِه عزیز پِچ پِچ،واخاک تو برفتی و نموندی پَهلویِ ایی سینَه چاک ای که رفتی بربگرد تا حَدِ زِندَن ایی دلُم بعدِ تو چشمُم نشد هر نیمَه شب از گَریَه پاک بی وفا،إتکِه جَفا،رفتی و إتکِه تو وِلُم و نگشتی طبقِ عَهدِت ای عزیزُم تو بِلُم شاو بگفتم با خودم با ناله هایِ سوزناک: حسرت و افسوس و آه؛میسکین دلُم،میسکین دلُم روشنی از دستِ گَریَه رَفتِنِن دیگر ز چِم و جَبین پُر وو ز چین،زیرِ دو چِم خَرسِن و نِم گر بگردی بَر تو روزی و بیِی پَهلویِ مه صورتُم بِی تو غریبِن یا که ناشناسی مه کِم بس بگردیدُم به دیمبالِ تو یارُم کو به کو اُمکه از ایی شهر تا یَک شهرِ دگر مه جستجو یافِ تو نَمکِه و چشمِ مه ندید صورتِ هَمرنگِ ماهِت ای حَبیبُم هیلّکو نادُنُم رفتی عَزیزُم به چه راه یَک روو بیدار وودُم و نَمدی به تو ای دو صد آه دل مه خونِن ای که از حالِ دلُم بی خبری چِم مه وازِن ولی تیرَه هست هَمَجّا و سیاه دگَه بَس عاشقی و نالَه و درد روو مه تاو إیداد و رنگِ مه وو زرد به چه نالَه بُکُنُم پشت سرِ تو تویی که رفتی و دل مه إتکِه کَرد شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 150 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21